نویسنده: مهدی تیموری بازگری

به عقیده مودودی محیط اوضاع تماس و برخورد اسلام با تمدن غرب با محیط و محل تصادم آن با تمدن‌‌های دیگر کاملاً اختلاف دارد. تمدن‌‌های رومی، ایران و هندی و چین در وقتی با اسلام روبرو شدند که دین اسلام بر قوای فکری و علمی مسلمین کاملاً تسلط داشت روح جهاد و کوشش ایشان قوی و نیرومند بود. بدین جهت هیچ یک از تمدن‌‌های مذکور نتوانستند پایدار بمانند و با نیروی اسلام مقابله کنند.
مسلمانان هرجا قدم می‌نهادند در افکار و نظریات و علوم و اخلاق و عادات و طرز تمدن آنان انقلابی ایجاد کرده و نفوذشان بیش از آن بود که تحت تأثیر دیگران قرار گیرد. اما زمانی که مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند غرب به راحتی بر آنان تسلط یافت. به نظر او با این شرایط و اوضاع مسلمین اگر بین اسلام و تمدن غربی تزاحمی واقع شود در حقیقت اسلام واقعی به جنگ تمدن غربی نرفته بلکه نزاع بین مسلمانان بی حرکت و عقب‌مانده و بین تمدن غربی متحرک و زنده است. به همین جهت مسلمانان هم تسلط فکری و اخلاقی و هم تسلط مادی و سیاسی غرب را پذیرفتند و بیشتر به خاطر منابع و موقعیت دنیوی غرب را بی‌چون و چرا قبول کردند و تحت تأثیر آن قرار گرفتند و غرب را معیار حق و باطل قرار دادند.

به نظر او وقتی نهضت‌‌های آزادی بخش در بلاد اسلامی آغاز شد پس از آن که مسلمانان از نقشه‌‌ها و آثار شوم غرب آگاه شدند و ندای آزادیخواهی از زیر یوغ استعمار را سر دادند. اوضاع چنین ایجاب می‌کرد که رهبری این جنبش‌‌ها را کسانی که آشنا به زبان، عادات و آداب مبارزان و جنگجویان بودند و راه نفوذ در آنان را می‌دانستند به عهده بگیرند. انتصاب این گونه افراد به مقام رهبری مولود وضع سیاسی و اجتماعی کشورها بود و مسلمانان ناچار باید در برابر آنان تسلیم می‌شدند اما کسانی که فارغ‌التحصیل مراکز دینی بودند و به عبارت صحیح‌تر فارغ التحصیل نظام آموزشی قدیم در این دوره از زمان، قدرت رهبری مسلمانان را نداشتند و نمی‌توانستند در بخش‌‌های آزادی شرکت کنند لذامسلمانان به ناچار رهبری دسته اول را قبول کردند و مبارزه را آغاز نمودند که البته این یک نیرنگ و ظاهرسازی بیش نبود چرا که بعد از استقلال ماهیت اصلی رهبران غرب‌زده مشخص شد و آنان در اولین بیانیه‌‌ها اسلام را کنار زدند.[1]

برخورد مسلمانان و ممالک اسلامی علیه استعمار را در یک تقسیم‌بندی می‌توان به واکنش ملی‌گرایانه که از سوی غرب‌زده‌‌ها و روشنفکران تحصیل کرده مطرح شد و واکنش دین‌گرایانه که ریشه در تمدن جوامع اسلامی داشت و از آموزه‌‌های دینی نشأت می‌گرفت، تقسیم نمود. واکنش مودودی علیه استعمار از نوع دوم یعنی دین‌گرایانه بود. در واقع او در این زمینه دنباله‌رو سید جمال‌الدین افغانی و شاه‌ ولی‌الله دهلوی بود. اما این واکنش به چه صورت باید انجام گیرد. ندوی برخورد مسلمان را در برابر غرب سه نوع می‌داند:

1. قول سلبی. این افراد خواهان رد کردن کامل غرب چه در عرصه علم و چه در فکر و... هستند. به نظر ندوی اگر این طور باشد ما مثل اسب وامانده از ماشین پیشرفت عقب افتاده‌ایم چنانچه کشورهای افغانستان و یمن این چنین شدند.

2. قول تقلید محض و تسلیم در برابر غرب در تمام زمینه‌‌های فکری و اقتصادی، علمی و ... مثل کشورهای ترکیه، هند، مصر. که به نظر ندوی این کشورها با این ایده و عمل نتوانستند جایگاه خود را حفظ کنند.

3. اعتدال: یعنی اعتدال بین محاسن و بدی‌‌ها و جمع بین علم و ایمان که به نظر ندوی با این روش است که مسلمانان رهبری و مکان و قیمت واقعی خود را می‌توانند بدست آورند.

در نگاه اول شاید به خاطر برخورد تند مودودی با غرب، به نظر رسد که وی خواهان قول اولی یعنی قول سلبی در برابر غرب باشد. اما در واقع برخورد مودودی با غرب از نوع سوم یعنی اعتدال است. به این دلیل که: اولاً مودودی هیچگاه علم غرب را زیر سؤال نبرد بلکه آن را عامل برتری غرب می‌دانست و نیز از ابزارآلات علمی غرب استفاده می‌نمود. دوماً ندوی می‌گفت گرچه در کتاب اصلاحات چهارگانه مودودی مجال نمی‌بینم اما درباره‌ی غرب کاملاً با او موافقم. بنابراین باید مودودی را طرفدار نظریه اعتدال بنامیم چرا که ندوی بین این سه قول نیز قول اعتدال را ترجیح می‌داد.



ارجاعات:
----------------------------
1- مودودی، اسلام در دنیای امروز، صص52-49